این هیاهوی زندگی
این روزگار پر هیاهو
داستانی دارد از آرزوها، شدن ها و باقی مانده ها
افسانه ها دارد از رسیدن ها و نرسیدن ها
زندگی پر از هیاهوهای آدمی است
پر از آدم های پر هیاهوی آرزوها
گیج و کر شده از زمزمه ها
یادش رفته از اندک داشته ها
از دست های پری که باز رو به نیاز دراز است
شاید قدر عافیت، همین نزدیکی است
در همین کف دست ها