گاهی نسیمی می وزد
گاهی بر شانه ها و پلک های رهگذران می وزد
گاهی درمیان کوچه های زمان در میان خاک گام های رهگذران می وزد
گاهی عطر حضور می زند و می وزد
اما کسی روی بر نمی گرداند
کسی نفس عمیق نمی کشد
کسی در آغوشش نمی کشد
تا خستگی و گرمای روزگار را به نسیم بسپرد
فراموشی، سردی، و گذشت زمان
نسیم را به گذشته ها سپرده است
با این که همچنان، همیشه، به موقع، شیک و تمیز و خوش بو می وزد